عمر گل لاله

عمر گل لاله

عمر گل لاله

عمر گل لاله

همسر عزیزم مهزدادجون

نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ،

درک کن چه حسی دارم ،


همیشه میمانم مال تو...


کاش میشد سهم من از با


تو بودن تنها آرامش و


عشق باشد نه دلتنگی و

انتظار...

هر گاه نیستی و دلتنگ

توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ، اینگونه است که


آرام میشوم ، دلم را راضی


میکنم و اینگونه روزهای


دلتنگی را سر میکنم



دلم به سوی آسمان


دلتنگی پر میکشد در میان

میگیرد یاد تو را ، درد دل


میکند با خاطره هایت

،

تکرار میکندحرفهایت ،


حرفهایی که تو همیشه با


دلم در میان میگذاری ...

نه عزیزم نمیتوانم لحظه

ای دور شوم از تو ، نشسته ام بر روی ابرهای خیالت ، و در رویاهای تو سیر میکنم آسمان دلتنگی ام را....

نه عزیزم نمیتوانم لحظه ای در فکر تو نباشم ، هیچگاه فکر نکن که در حال فراموش کردن تو باشم
درست است که روزها میگذرد، چه زود آسمان تاریک امشب ، روشنی فردا میشود اما نمیگذرد ، نمیگذرد ، نمیگذر هیچگاه آن عشقی که در قلبم نسبت به تو دارم ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود ، تمام نمیشود هیچگاه آن احساسی که به تو دارم...
هر چه دوست داری از من بخوا جز فراموش کردنت ، اگر میخواهی بروی برو اما من هستم ، آنقدر میمانم تا ماندنم مرا یاری کند ، تا دوای عشقت مرا درمان کند...
میمانم و میمانم تا لحظه مرگم ، آنقدر عاشقت میمانم تا لحظه از دنیا رفتنم قصه عشق مرا بنویسند...
نه عزیزم به این خیال نباش که روزی سرد شوم ،جانم را از من بگیرند با تو دوباره زنده میشوم ،دنیا را از من بگیرند با تو دوباره صاحب دنیا میشوم ....
هیچگاه نمیتواند کسی تو را از من بگیرد، میدانی که قلبم بی تو میمیرد،تو در قلبمی و هیچگاه دنیای عاشقانه من نمیمیرد....

 

 .....................

پرسید چرا دیــــر کرده است؟ نکند دل دیگری او را اسیـــر کرده است؟ خندیدم و گفتم: او فقط اسیر مـــن است، تنها دقایقی چند تــاخیر کرده است… گفتم امروز هوا ســـرد بوده است… شاید موعد قرار تغییـــر کرده است… خندیــد به سادگیــم و گفت: احساس پــاک تو را زنجیــر کرده است.

.......................................................................


متشکرم برای همه وقت هایی که مرا به خنده واداشتی. برای همه وقت هایی که به حرف هایم گوش دادی. برای همه وقت هایی که به من جرات و شهامت دادی. برای همه وقت هایی که مرا در آغوش گرفتی. برای همه وقت هایی که با من شریک شدی. برای همه وقت هایی که با من به گردش آمدی. برای همه وقت هایی که خواستی در کنارم باشی. برای همه وقت هایی که به من اعتماد کردی. برای همه وقت هایی که مرا تحسین کردی. برای همه وقت هایی که باعث راحتی و آسایش من بودی. برای همه وقت هایی که گفتی "دوستت دارم" برای همه وقت هایی که در فکر من بودی. برای همه وقت هایی که برایم شادی آوردی. برای همه وقت هایی که به تو احتیاج داشتم و تو با من بودی. برای همه وقت هایی که دلتنگم بودی. برای همه وقت هایی که به من دلداری دادی. برای همه وقت هایی که در چشمانم نگریستی و صدای قلبم را شنیدی. به خاطر همه ی این ها هیچ وقت فراموش نکن که : لبخند من به تو یعنی " عاشقانه دوستت می دارم " آغوش من همیشه برای تو باز است. همیشه برای گوش دادن به حرفهایت آمادگی دارم. همیشه پشتیبانت هستم.می خواهم اوقاتم را در کنار تو باشم. من کاملا به تو اطمینان دارم و تو امین من هستی. در دنیا تو از هرکسی برایم مهم تر هستی. همیشه دوستت دارم چه به زبان بیاورم چه نیاورم. همین الان در فکر تو هستم. تو همیشه برای من شادی می آوری به خصوص وقتی که لبخند بر لب داری. من همیشه برای تو اینجا هستم و دلم برای تو تنگ است. هر وقت که احتیاج به درد دل داشتی روی من حساب کن. من هنوز در چشمانت گم شده هستم. تو در تمام ضربان های قلبم حضور داری.




زندگی با پدر زیبا بود


خانه روشن از آن سیما بود


دیده از دیدنش بینا بود


در جهان گوهری بیتا بود

 



پدر

سایه ای بود و پناهی بود و نیست

شانه ام را تکیه گاهی بود و نیست

سخت دلتنگم ،  کسی چون من مباد

سوگ ، حتی قسمت دشمن مباد

گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر

" هست " ناگه " نیست" گردد در نظر

باورم شد ،  این من ناباورم

روی دوش خویش او را می برم!

می برم او را که آورده مرا

پاس ایامی که پرورده مرا

می برم در خاک مدفونش کنم

از حساب خویش بیرونش کنم



امشب شب آرزوها یا همون لیله الرغائبه

میگن امشب رفتگان منتظر فاتحه ای و سلامی و صلواتی و خیراتی هستن

به تو فکر میکنم امشب

دلم برای مادر بزرگ هم تنگ شده

روحتون شاد

برام دعا کن پدر عزیزم

دعا کن

که نمی خوام جز آدمایی باشم که اسیر حسرت میشن

دوستتون دارم



دیشب خوابتو دیدم

پس از مدت ها

جلوی خونه قدیمی

تو محله قدیمی

انگار فقط من می دونستم که مردی

دویدم سمتت

در آغوشت کشیدم

و بلند بلند گریه کردم

تو هیچ واکنشی نشون ندادی

فقط نگاهم کردی

خدا کنه ازم راضی باشی

چقدر جوان  شده بودی!

کاش دیشب از خواب بیدار نمی شدم.......






دیگر خجالت می کشم که بگویم

 نبودنت را باور ندارم

برای باور

 10 سال زمان کمی نیست،

اما برای فراموشی ...

 اندک است.

تو رفتی

بی خداحافظی

و اندوهت هنوز دل را

 گاهی

 آزار می دهد،

  خجالت کشیدم که بگویم همیشه،

خجالت کشیدم که بگویم همیشه از نبودنت رنج می کشم.

باورش سخت است که نیستی،

نیستی تا بار رنج های بزرگ  کودکت را بر شانه های کوچکش حس کنی ،

نیستی تا دستهای کوچک کودکت را بفشاری و بگویی هنوز هم زیباست!

نیستی تا شانه هایت تکیه گاهی برای سرم باشد

 و پیراهنت اشک هایم را با  تارو پودش از گونه های خیسم برباید.

نیستی دیگر

 هرگز!!

باید باورم بشود

و من خجالت می کشم

خجالت می کشم که

 بی تو

بی تونفس می کشم

بی تو راه می روم

بی تو می خندم

بی تو در آغوش می کشم

....

من هنوز هم خجالت می کشم

خجالت می کشم از روی تو

از نگاه تو

که دیگر نیست

اما هست.

اما باقی است.

تا همیشه...

تا ابد.......

در ذهنم.

در خیالم.

در رویاهای شبانه ام.

من هنوز هم تو را در آغوش می کشم

هر شب

و

  هنوز هم خجالت می کشم

من بی تو اگر چه زنده ام ، اما در حقیقت مرده ام .

پدر خوب و مهربونم روزت مبارک

همیشه روز توست

روز شانه های مهربان تو

روز دستهای گرم تو

و روز تو





خوش به حالت که رفتی

منم می خوام بیام

می دونم خدا مهربونه

خیلی زیاد

امشب هم مضخرفه



پدر







حرف دل

شده ام در این دنیا خاروزار     مال وثروت همه به کنار    تورا به کجمیتوان دید به کدام گشت وگذار



ایاصدایت کنم میایی؟جوابم رامیدهی؟بازهم دخترت رامیخواهی؟نه دیگر تومرانخواستی که رفتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتی ؟چرا؟ایاپاسخ این سوالم راچه کسی خواهد داد؟

بی تو

چندی گذشت ,  داغ دلم کهنه تر شده است

بابا بیا که زخم دلم تازه تر شده است

اشکی نمانده گوشه ی چشمم تو را قسم

برگرد پیشمان و بگو قصه سر شده است

پرواز   تو   کمر    مادرم    شکست

دردت به جان من همه چی تیره تر شده است

تاج سرم بگو  که  وداع  تو  شایعه  است

آخر  برادرم  ز غمت  پیر تر  شده  است

برگرد  نازنین  به  خدا  در  فراغ  تو

مردن برای دخترکت ساده تر شده است

دلتنگی شبانه و کابوس و اشک و آه

یارب دعای من نکند بی اثر شده است...












وقتی دیروز باران بارید
“آن مرد در باران آمد” را به یاد آوردم
“آن مرد با نان آمد”
یادم آمد که دیگر پدرم در باران
با نانی در دست
و لبخند بر لب
نخواهد آمد
دیروز دلم تنگ شد و با آسمان و دلتنگی‌اش
با زمین و تنهائیش
با خورشید و نبودنش
به یاد پدر سخت گریستم
پدرم وقتی رفت سقف این خانه ترک بر میداشت
پدرم وقتی رفت دل من سخت شکست
خاطر خاطره ها رخ بنمود
زندگی چرخش یک خاطره است
خاطر خاطره ها را نبریدش از یاد
پدرم وقتی رفت آسمان غمزده بود
و زمین منتظر …..
زندگی چرخش ایام و گذار من و توست
و کسی گفت به من:
آب را گل نکنید
پدرم در خاک است

زندگی می‌گذرد
کاش یک فاتحه مهمان شقایق باشیم
و زمین کوچک نیست
دل ما تنگ و نفس سنگین است
کاش میشد آموخت که سفر نزدیک است
خاطر خاطره‌ها را نبریدش از یاد
زندگی می‌گذرد





ماه محرم برتمام شیعیا ن تسلیت

نیستی پدر

سلام بابا... 

نمی دونم چرا تا می خوام باهات حرف بزنم اشک هام میریزه 

.نمی دونم چرا تا اسمت رو میارم بابا...دلم میگیره.نمی دونم بابا  چرا امشب داغت تو سینه ام شعله ور شده.. 

ای خدا...

ای خدا..

ای خدا... 

تو این شبهایی که همه شادن من کنار جانمازم گریه میکنم... 

تو این شبهایی که همه اعضای خانواده اشون کنارشونه من ومامان 


کنار عکست تنهاییم...





بابا...

الان باید مثل هر پدری توی خونه باشی 

نگو این عید هم بدون بابام 

نگو بازهم کنار سفره هفت سین امسال یتیم ام

نگو بابا

باید باشی

 نگو نمیشه.

بابا امشب شکسته در گلویم بغض کهنه 

بعد تو چی میخوام از دنیا..؟

 

دیشب مامان خوابتو دید.خواب دید برگشتی خونه ...ساکتی و فقط 


به من نگاه میکنی..

.قربون قدمت بشم .بابا برگشتی ؟...برگشتی سوختنم رو ببینی.؟..ببین 


بابا...نگاه ام کن..خوبه.. خوب ..نگاهم کن. الهی من دورت بگردم ..ببین زانو به
آغوش ام کشیدم... با رفتنت نصیب ام ناله و فریاد کردی 

بابا بیا بشکاف ببین تو قلبم چقدر جای زخم هست...

آه بابا...بابا...

فدای قد و بالات بشم..

قربون چشمهای مهربونت بشم که الان زیر خاک 

قربون دست هات بشم.دست های تو زیر خاک رفت تا دست های پدر 


های دیگه زیر خاک نره ...تا این روزها اون ها با دست هاشون به عزیزانشون عیدی بدند

بابا تو رفتی ...تا منو امثال من تو دنیا بمونیم.. 

چقدر صبوری عزیزم...چقدر صبوری کنم 

بابا تو رو خدا بیا امشب برگرد بخدا قول میدم دختر خوبی
باشم.بزار دست هاتو لمس کنم .بزار توی بغلت زار بزنم 

بزار اشکهام رو پیراهنت بریزه....بزار بشنوم صدای قلبت 


رو...بزار حس کنم گرم های نفس کشیدنت رو...بزار باهات درد و دل کنم بزار بگم چی
 

کشیدم تو مدتی که نبودی ...بزار بگم در حق دلم چقدر ظلم کردن...بزار بگم  دوستت دارم ..بزار بابا صدات کنم و تو جوابمو 


بدی...امشب تو گوشم صدای آوازه .. 

 

 

 =================================================

  من از دیشب نتونستم آروم و قرار داشته باشم
میترسیدم بغص صدام دل غمگین مامان رو متلاطم تر کنه
چی بگم که دیگه روزگارم مثل قبل نیست
 
میدونم میخونی
 
فدای چشمای مهربونت فدای دستات فدای صدات چه دلتنگم بابا......
خدا کمک کن بتونم دوباره رو به راه شم

گمون کنم اگه بخوای به من عنایت کنی
 بهتره با داغ دلم نذاری تنها باشم
 
شاید که بعد از پدرم نفس بمونه اما
 امید من به این همیشه بودنه خدامه
باور نمی‌کنم که  بی پدر شدم
بی تو مگه میشه زندگی کرد
با رفتنت هستی من هم سوخت
کاش وجود بی مقدارمن حذف میشد به جای گلی مثل تو…
 
دیگه از 5 شنبه از جمعه متنفر شدم
 
  
چه قدر بیچاره ام که حتی نمیتونم  مثل مامان اشک هامونثار سنگ قبرت بکنم
توی این مدت خیلی ها دلمو شکوندن …
 

خیلی ها نامردی کردن…
 

خیلی ها عذابم دادن….
 
اما دیگه تو نبودی تااون صدای مهربونت آرومم کنه
 
فدای لبخندی که همیشه روی لبات بود
 

خدایا خلاصم کن…
بابای نازنینم عاشقانه دوستت دارم و دستای مهربونت رو با تمام احساسم میبوسم .رفتی و تنهام گذاشتی ... دلم پر میکشه برا یه لحظه دیدنت.....
 

 

 

به امید روز وصال

========================================================= 

 

 

 

سلام بابا

 

کاش بودی بابا

نفسم بالا نمی یاد

بغض دارم

 یک دنیا غم دارم توی قلبم

غم بی پدری دارم بابا

همه ی بچه ها وقتی کوچیک اند دعا میکنند زودتر بزرگ شن

اما من ....

همیشه از گذشت زمان میترسیدم

آخه هر چی برزگتر میشدم بیشتر میفهمیدم وضعیت بیماریت چقدر خطرناکه

انگار با من بزرگ میشد

ای کاش هیچ وقت زمان نمیگذشت

دلتنگم بابا...

دلتنگ دست های گرمت .دست هایی که الان زیر یه خرمن خاک

یعنی چه بلایی بر سر چشمهای مهربونت اومده

دلم گرفته بابا

کاش بودی بابا

....

====================================== 

 

 

سلام بابای مهربونم

 

بابا مگه همیشه نمیگفتی  ته تقاریه بابام .مگه همیشه نمیگفتی گریه نکن با اشک هات دلم میگیره.

بابا کجایی عزیزم؟!!....بیا دیگه

 ادختره  بابا دلش گرفته هر شب بعد تو با چشمهای غرق اشک میخوابه. بابا باورت نمیشه.. از خدا بپرس ...ببین هر شب توی بغلش گریه میکنم.

 بپرس از خدا بهت میگه چقدر دلتنگتم... بپرسی میگه به دست های هر پدری میرسم خیره میشم تا شاید دست های بابای خودمو تو ذهنم احساس کنم .

بابا این اصلا انصاف نیست که حتی دیگه به خوابم نمیای.

بابا بیا ببین دخترک تو... توی اوج جوونیش پیر شده بیا ببین بابا ...بیا ببین گل پرپرام بالاخره دعای خیرت مستجاب شده بابا...

 درد بی پدری خیلی سخته... بخدا سخته بابا

  من توی حسرت دیدن چهره ی مظلومت هزار سال پیر شدم بابام

دلم میسوزه با این همه خاطرات

با شنیدن صدای آمبولانس دنیا دوره سرم می چرخه

 بابایی که توی آمبولانسه و من فقط التماس میکتم بابا مقاومت کن بابام نفس بکشدخترت کنارته... بابا میترسم... بخاطر من نفس بکش ...بابا نگاه ام کن ...چشمهاتو نبند دخترت طاقت نداره دلش میگیره... بابا تو رو خدا تحمل کن... بابا تو رو خدا بازهم بجنگ ایندفعه برای منو مامان بجنگ.

این ها رو تو دیدی بابا ...بال بال زدن منو دیدی بابا.اشکهای منو دیدی بابا..نگو که حس نکردی قلبم سوخت .بابا سوختم از داغت

بابام

وچه حس بدیست وقتی توی بیمارستان  بهم میگن شناسنامه ی پدرت رو بده

و چه درد بزرگیه وقتی  مهر باطل شدن به صفحه ایی بخوره که از دوران بچه گیت از ترس اینکه مبادا این صفحه یه روز سیاه بشه همیشه سری ردش میکردی یا با دیدنش واسه کوچکترین تصوراتت اشک تو چشمهات جمع میشد.

اما حالا این اتفاق افتاده و دلم هم مثل شناسنامه ات پانچ خورد بابا. 

=================================== 

 

 

 

برای‏ ‏ماندن‏ ‏کنارمن‏ ‏لحضه‏ ‏ها‏ ‏برای‏ ‏تو‏ ‏ماندنی‏  

 

‏یست‏ ‏دریغ‏ ‏از‏ ‏احساس‏ ‏  

 

من‏ ‏که‏ ‏لحضه‏ ‏ای‏ ‏به‏‏‏ ‏یاد‏ ‏تو‏ ‏نیست

عشق

   

نسبت به تو حس کور میلی دارم 

دور بر خود هزارتا لیلی دارم 

من ناز نمی خرم، شما هم نفروش 

چون عاشق کشته مرده خیلی دارم

 

 

 

یادت نبود

پرازبغض که میشم دلم بارون میخواد با آبنبات چوبی...
.
.
.
.
تا...تا تف بزنم به این زندگی...تا به خیال خودم شیرین کنم این طعم تلخ رو
....اما....اما شیرین نمیشه که نمیشه.
.
.
.
.
.
.
و من دوست ندارم این طعمه تلخ رو بچشم و خودم پایان میدم این طعم تلخ رو....